فرهنگ و هنر

اشعاری از جنسِ بودن …

نویسندە:کژال خردمند (کەژین)

از نگاهت جهان را می بینم
جادەای سراسر باغ و بوستانی
جویباری
چشمەساری
در رگهایت می خرامم
به تن کن مرا
تار و پودت می شوم!!!
***
فراتر از آنی
که
بفهمم تو را
می خواهم سنجاقت کنم
روی قلبم
اگر روحت را بسپاری
زنده خواهیم ماند.
***
خوشیهایم را گاز می زنم
لذتی عجیب در چهارچوب اشکالی بدونه منحنی
زیبا
سنگین
متفاوت تر از هر تفاوتی
خشکی!!!
لیکن
محکم
ساکتی!!!
اما
باوفا!!!
با خود عهد بستم
به پنهانیت پی ببرم…
***
تا شدم
در هوای بودنت
تشنه تر از همیشه
آسمان را التماس کردم
تا
باران را بباراند
باشد
کە
روزنەای از نور
لای درز سرنوشت
بنویسد اسمت را…
***
قصه گوی پیر شبها
عاشق دل خسته ی من
ناظر قصه های پیر رویا
شاعر شعرهای دریا
تو را من چشم در راهم…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا