مجموعه امنیتی خاورمیانه؛ جنگ حماس و اسرائیل امنیت شکننده و تفوق الگوی دشمنی بر دوستی
میکائیل سانیار، دکتری علوم سیاسی
جنگ حماس و رژیم اسرائیل بازار تحلیلهای سیاسی و نظامی را داغتر از همیشه کرده است. در بیشتر تحلیلهایی که انجام میشود، موضوع حقانیتبخشی به یکی از طرفین جنگ برجسته شده و در آنها گاهاً نگاهی تاریخی به مسأله نیز وجود دارد. هرکدام از طرفین درگیر جنگ، دیگری را به اتخاذ سیاست غیراخلاقی و تروریسم متهم میکنند. اما توجه این نوشتار به تعارضات سیاسی و ایدئولوژیکی است که مانع از تحقق صلح میگردد و یک امنیت شکننده را در منطقه رقم زده است. جنگ به تعبیر کلازویتس از سیاست پیروی میکند و سیاست خاورمیانهای تلفیقی از ایدئولوژی و نظامیگری است.
توجه این نوشتار به دیدگاه نظری باری بوزان تحت عنوان “مجموعهامنیتی” است که بهدلیل ویژگیهای شاخص آن، کاربرد مناسبی برای تحلیل موضوع دارد. این دیدگاه بهغیر از بعد نظامی (که بیشتر تحلیلها بر آن تاکید دارند) سایر ابعاد امنیت را نیز لحاظ کرده و با برخورداری از هستیشناسی سازهانگارانه، گروههای هویتی غیردولتی و ذهنیت بازیگران در ایجاد امنیت و ناامنی را موثر میداند. امنیت موسع همان است که کشتار مردم عادی و بهخطرافتادن جان و روان شهروندان و ویرانی زیرساختها و اقتصاد و همچنین نابودی محیطزیست را از چشم پنهان نمیدارد و “امنیت ملی” واژهای پرکاربرد و گاهاً غیرملی و حتی به تعبیر جلیل روشندل “مظلوم” در روابطبینالملل است که دولتها برای تأمین آن هر اقدامی را مشروع میپندارند.
خاورمیانه محصولی انگلیسی – فرانسوی است و از بدو تاسیس تاکنون لبریز از خشونتهای قومی- مذهبی بوده و همزیستیمسالمتآمیز دولتها در کنار هم، جای خود را به تعارضهای ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک داده و در درون دولتهای جعلی آن نیز طیفی از تعارضات و جنگهای هویتی وجود دارد. مداخلات خارجی نیز بر گستردهگی خشونتها دامن زده است. امنیت در این منطقه شکننده بوده و سیاستِاخلاقی، عقلانیت استراتژیک و دموکراتیک و مفهوم صلح در آن جایگاه ضعیفی دارد.
این نوشتار بر آن است که وضعیت امنیت و ناامنی، و جنگ و صلح را در خاورمیانه خصوصا در مسأله فلسطین – اسرائیل، بر اساس دیدگاه نظری باری بوزان مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
مجموعه امنیتی خاورمیانه
باری بوزان مناطق را در چارچوب کارکردی امنیت تعریف نمود. از نظر بوزان، مناطق، سیستم های تابعه منسجمی هستند که از بُعد امنیت و الگوهای آن با یکدیگر پیوند یافته اند (قاسمی، ۱۳۹۰: ۱۳۲). برخورداری از هستی شناسی سازەانگارانه و تعریف چند بعدی و موسع از مفهوم امنیت، توجه به نقش و اهداف کنشگران ( کوزەگر کالجی، 1393: 41) و نیز توجه به بازیگران غیردولتی، بطوریکه حتی به آنها اجازه میدهد بازیگر مسلط باشند (بوزان و ویور، ١٣٨٨: ٢٣) سبب شده تا رویکرد بوزان از قدرت تبیینی نسبتا جامعی در تحلیل تحولات منطقەای برخوردار باشد.
از جمله مفاهیم این مکتب، “امنیتی ساختن” و “امنیت منطقهای” است که بوزان آن را مرکز ثقل علمی این مکتب میداند. بوزان مفهوم امنیت را در دو جهت توسعه می بخشد: نخست مفهوم امنیت صرفاً نباید به حوزه نظامی محدود گردد، بلکه باید دارای معنای کلیتری باشد و سایر حوزههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و زیستمحیطی را نیز دربرگیرد. دوم، هدف مرجع امنیت یعنی آنچه که باید امن بماند، نباید صرفاً بر حسب دولت مفهومسازی شود، بلکه باید در برگیرنده افراد درون دولت و نظام بینالملل مافوق آن نیز باشد (شیهان، ١٣٨٨).
“مجموعه امنیتی” به “گروهی از واحدهای سیاسی اطلاق میگردد که علایق امنیتی اصلی آنها به حدی زیاد است که امنیت ملی آنها را نمیتوان جدا از یکدیگر ملاحظه نمود”. بوزان بر آن است که مجموعه امنیتی بر وابستگی متقابل در رقابت و نیز علایق مشترک اعضا هم دلالت دارد (حافظ نیا، ١٣٨٥: ١٠٢). بنابراین امنیت هر یک از دولتها در گرو حفظ امنیت دیگری و تهدید امنیت یک عضو به منزله تهدید امنیت سایر اعضا تلقی میشود.
توجه بوزان و ویور به امنیت موسع، این دیدگاه را به سمت “امنیت جامعهگانی” پیش میبرد. امنیت جامعهگانی به معنای صیانت از ارزشهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی است. این بدانمعناست که حوزههای امنیت کاملا به یکدیگر پیوسته هستند.
با توجه به مطالب بالا چند شاخص عمده در نظریه مجموعه امنیتی باریبوزان و همکارانش عبارتند از:
۱. امنیت شامل ابعاد نظامی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و زیستمحیطی است (امنیت موسع)؛
۲. مناطق بر اساس همسایگی جغرافیایی در وابستگی متقابلاند؛
۳. هرگونه تحول در یکی از اعضا بر سایر اعضا تاثیرگذار است؛
۴. اعضای مناطق بر اساس الگوی “دوستی – دشمنی” در تعاملاند؛
۵. عضو قدرتمندتر در تلاش برای هژمونشدن است.
امنیت شکننده در مجموعهامنیتی خاورمیانه
خاورمیانه به تعبیر لوئیس فاست “گورستان نظریات روابط بینالملل” است، بطوریکه بسیاری از تحولات در آن قابل پیشبینی نیست. تا چند روز پیش قرار بود بین عربستان و اسرائیل توافق صلح بسته شود که به ناگاه همهچیز دگرگون میگردد و بنابراین بار دیگر تفوق “الگوی دشمنی” بر “دوستی” را در روابط بین اعضا به مثابهی کل تاریخ تأسیس این منطقهی پر آشوب شاهد هستیم.
خاورمیانه مدرن هیچگاه آرامش بهخود ندیده و مجموعهای از خشونتها و جنگهای قومی- مذهبی داخلی و خارجی در آن وجود دارد. فارغ از چند و چون و ارزشگذاری و حقانیتبخشی به یکی از طرفین درگیر جنگ فعلی (حماس و اسرائیل)، آنچه که در حال حاضر وجود دارد این است: امنیت شکننده میان اعضای منطقه و تلاش اعضای قدرتمند برای هژمونشدن و تلاش سایر اعضا برای تغییر نظم موجود. ترکیه نمونهای واضح از هژمونیطلبی در منطقه بوده و اقداماتِ ناصلح این کشور در منطقه و استفاده ابزاری از آب بر علیه مردم عراق و سوریه و اشغال مناطقی از شمال سوریه در تضاد با صلح و همگرایی است. این کشور با استفاده از فضای ایجاد شده و تمرکز جهانی بر موضوع جنگ رژیم اسرائیل و حماس، بیش از صدها نقطه از زیرساختهای حیاتی مناطق شمال و شمالشرقی سوریه را که تحت کنترل مدیریت خودگران کردهاست نابود کرد. بهطورکلی چالش اعراب – اسرائیل، مسأله کردها، بنیادگرایی اسلامی و خشونتهای قومی – مذهبی و مسأله تروریسم، چند مسأله کلیدی در خاورمیانه است که تاکنون لاینحل مانده است.
جنگ حماس و رژیم اسرائیل
مساله فلسطین و اسرائیل در پیوندی اساسی با مساله اعراب – اسرائیل است. این موضوع بهدلیل همنژادی و اشتراکات تاریخی، فرهنگی و همجواری اعراب است. کاربرد نظریه بوزان در اینجا آشکار میگردد. علایق مشترک اکثر دولتهای عرب و اسلامی در موضوع فلسطین و تفاوت مذهب و تعارض ایدئولوژیک آنها با اسرائیل، تقابلهای جدی را سبب گردیده و مداخلات خارجی وضعیت تنش در این مسأله را بغرنجتر نموده است.
نوار غزه و کرانه باختری دو بخش از سرزمین فلسطین هستند. بخش کرانه باختری توسط تشکیلات خودگران فلسطینی اداره میشود و روابطش با اسرائیل از حالت خصومت در آمده است. سیاستهای این منطقه با نواره غزه بهکلی متفاوت است، تا جاییکه محمود عباس رئیس تشکلیلات خودگران فلسطین در کرانه باختری، حمله حماس به اسرائیل را محکوم کرده و این گروه را نماینده مردم فلسطین نمیداند. اسرائیل بعد از جنگ شش روزه ۱۹۶٨ بخشهای زیادی از فلسطین، اردن، صحرای سینا و بلندیهای جولان در سوریه را اشغال کرد و تا خروج خودخواستهاش از نوار غزه در ۲۰۰۵، این منطقه را نیز در اشغال خود داشت. نواره غزه در سال ۲۰۰۷ در پی تنش و درگیری مسلحانه میان دو گروه فلسطینی فتح و حماس به تسلط حماس درآمد. حماس نیز تحت حمایت برخی دولتهای منطقه و گروههای اسلامی است. از سوی دیگر اسرائیل نیز تحت حمایت همهجانبه غرب میباشد. بر طبق رویکرد واقعگرایی دولتها برای تأمین امنیت ملی به ایجاد “ائتلاف”ها و حمایتها دست مییازند. اما تفاوتی که وجود دارد این است که در دیدگاه رئالیستی دولتها مرجع امنیت هستند، در حالیکه نه فلسطین و نه نوار غزه دارای یک دولت مستقل نبوده و این یکی از شاخصههای نظریه بوزان را که در آن گروههای هویتی و غیردولتی میتوانند نقش اساسی بازی کنند، بازگو میکند.
در سالهای اخیر مذاکرات صلح میان برخی دولتهای عرب با اسرائیل برای عادیسازی روابط صورت گرفته و پیشرفتهای اساسی نیز داشته است. تا قبل از آغاز جنگ کنونی میرفت که توافقی جدی میان عربستان و اسرائیل صورت بگیرد. اما وجود رقابتها و تعارض منافع در این منطقه، مانع از ایجاد صلح و برپایی امنیت دستهجمعی است.
تحلیل وضعیت بر اساس الگوی دشمنی
الگوی دشمنی به این معناست که همواره اعضای یک مجموعه امنیتی تهدیدهایی از سوی دیگر اعضا تشخیص داده و بر اساس چنین انگاره و ذهنیتی در تلاش برای تامین آنچه را که امنیت ملی میخوانند، هستند. چنین دلهرهای از بدو تاسیس خاورمیانه میان اعضا و دولتهای خاورمیانه، همچنین سایر گروههای هویتی فرو و فراملی وجود داشته است. بر طبق نظر “سازهانگاران”، امنیت همان چیزی است که دولتها از آن میفهمند. این بدین معناست که ذهنیت، باورها و انگارههای دولتها در ایجاد وضعیت امنیتی و یا غیرامنیتی دخیل است. به باور بوزان در وضعیت امنیتی، الگوی دشمنی بر دوستی تفوق پیدا میکند و در این صورت امنیت جامعهگانی به خطر میافتد و خاورمیانه آتشفشان فعالی است که هر لحظه امکان فوران دارد.
امنیت جامعهگانی
تا قبل از فروپاشی بلوک شرق، امنیت در بعد نظامی آن محدود میشد. نظریه باریبوزان بر امنیت موسع و توجه به سایر ابعاد امنیت معطوف است. همانطور که اعضای یک مجموعه امنیتی به دلیل همسایگی و نزدیکی بههم بر یکدیگر تاثیرگذار هستند، ابعاد مختلف جامعه و امنیت نیز در وابستگی متقابل بهسر میبرند. نمیتوان جنگ را فقط در بعد نظامی آن دید. جنگ،