قدرت رسانه در دنیای امروز: مردم چه میخواهند بشنوند؟

در عصر ارتباطات، رسانهها به قدرتی بیبدیل در جوامع تبدیل شدهاند. آنها نهتنها ابزار انتقال اطلاعات، بلکه سازندگان نگرشها، هویتها و حتی واقعیتهای اجتماعی هستند. قدرت رسانه در دنیای امروز فراتر از مرزها و فرهنگها عمل میکند و توانایی دارد افکار عمومی را هدایت کرده، سیاستها را تحت تأثیر قرار دهد و حتی مسیر زندگی میلیونها نفر را تغییر دهد.
اما این سؤال مطرح است که رسانهها چگونه به این قدرت رسیدهاند؟ و مهمتر از آن، مردم واقعاً چه میخواهند از رسانهها بشنوند؟
پاسخ به این سؤال مستلزم درک دو جنبه اصلی است: محتوای رسانهای و نیازهای روانی و اجتماعی مخاطبان. در واقع، رسانهها تا زمانی مؤثر و قدرتمند هستند که بدانند مردم به دنبال چه نوع محتوایی هستند و چگونه باید آن را عرضه کنند.
امروزه بیشتر مردم به دنبال محتوایی هستند که سه ویژگی اساسی داشته باشد: سریع، ساده و مرتبط با زندگی روزمره. در عصری که وقت طلاست، کاربران ترجیح میدهند اطلاعات را به شکلی فشرده، قابل فهم و در قالبهای متنوع مثل ویدئوهای کوتاه، پادکست، استوری یا پستهای کوتاه دریافت کنند. همین گرایش سبب شده تا رسانهها شکل و سبک ارائه خود را با خواست مخاطب تطبیق دهند.
در سطحی عمیقتر، مردم خواهان محتوایی هستند که با احساسات آنها ارتباط برقرار کند. رسانهها با بهرهگیری از تصاویر تأثیرگذار، داستانهای انسانی، موسیقی، طنز و حتی جنجال، احساسات مخاطبان را درگیر میکنند. در بسیاری از مواقع، افراد بیشتر از آنچه واقعیت را جستوجو کنند، به دنبال تجربه احساساتی مانند همدلی، هیجان، خشم یا امید هستند. رسانهها نیز با درک این میل درونی، محتوایی تولید میکنند که بتواند احساسات را برانگیزد.
از سوی دیگر، در شرایط بحرانی یا پرابهام، مردم به دنبال رسانهای هستند که احساس امنیت، وضوح و هدایت به آنها بدهد. در این مواقع، رسانههایی که زبان روشن، تحلیلگر و قابل اعتماد دارند، در مرکز توجه قرار میگیرند. مردم میخواهند نهفقط بشنوند چه شده، بلکه بفهمند چرا اتفاق افتاده و چه باید کرد.
اما این قدرت عظیم، مسئولیتی بزرگ را نیز بر دوش رسانهها میگذارد. زمانی که مردم به دنبال حقیقتاند، اگر رسانه صرفاً در پی جذب مخاطب و سودآوری باشد، ممکن است با ارائه اخبار زرد، محتوای تحریفشده یا اطلاعات ناقص، مخاطب را از مسیر درست منحرف کند. در چنین شرایطی، رسانه به جای خدمت به آگاهی، ابزاری برای فریب میشود.
در سوی دیگر، مخاطب آگاه نیز نقش مهمی دارد. مردم باید بیاموزند که بین شنیدن آنچه “میخواهند بشنوند” و آنچه “باید بشنوند”، تفاوت قائل شوند. اگرچه جذابیت و سرگرمی بخشی از کارکرد رسانه است، اما محتوای آموزنده، تحلیلی و چالشی نیز جایگاه خود را دارد و نباید قربانی سلیقه لحظهای شود.
در مجموع، قدرت رسانه در دنیای امروز به میزان تواناییاش در پاسخگویی به نیازهای واقعی و عاطفی مخاطبان بستگی دارد. رسانهها باید تعادل میان خواستههای مردم و مسئولیت حرفهای خود را حفظ کنند. آنچه مردم میخواهند بشنوند، نباید تنها معیار تولید محتوا باشد؛ بلکه باید با اصول اخلاقی و حقیقتگرایی همراستا باشد.
				



