بمباران 15 خرداد 1363 شهر بانە
محمدرئوف توکلی | ناگهان چهار فروند و به قولی ۸ فروند هواپیمای ارتش بعث عراق وارد حریم هوایی بانه شده و بارانی از بمب آتشزا و راکت و گلوله را در ده نقطه شهر بر سر مردم بی دفاع فرو ریختند. در مدت چند ثانیه گوئی آسمان و زمین با هم برخورد کرده و متلاشی شدند و لحظاتی بعد قطعات اندام جنازهها به هوا رفته و به صورت تکه پارههایی به زمین بازگشته و یا بر شاخ درختان بر جای ماندند. از سویی صدها جنازه بر روی هم انباشته شده و صدها نفر هم زخمهای مهلک بر داشته و در خاک و خون غلطیدند.
دکان و خانهها آتش گرفته و در هم ریختند و اجساد بسیاری سوخته و زیر آوار ماندند. کسانیکه زنده مانده بودند، با آمبولانس و هر وسیله دیگری که در اختیار داشتند به یاری زخمیان و مصدومان شتافتند. اما عمق فاجعه به حدی بود که وسائل نقلیه کفاف حمل جنازه و زخمیها را نمیکرد.
این بود که عدهای مجبور شدند زخمیها را برای رسانیدن به بیمارستان به دوش بکشند.
عثمان حسامی از مکانیکهای با استعداد که موفق به مونتاژ نوعی خودرو شده بود، با کارگرانش در میان کارگاه خویش واقع در خیابان هلال احمر سوختند و جز تودهای خاکستر چیزی از آنان باقی نماند. در همان خیابان دهها نفر که در جلوی دکانی برای دریافت خواروبار کوپنی صف کشیده بودند، همگی کشته شدند.
از تعداد هشت نفر عائله حاجی ملا رسول اشعری دو نفر زنده ماندند. درویش عبدالله فرجی از کشاورزان وارسته و زحمتکش با پنج نفر افراد خانوادهاش زیر خروارها سنگ و خاک جان سپردند.
رانندهای که در خیابان جنوب پارک شهر سرگرم تعمیر ماشینش بود، مورد اصابت بمب قرار گرفت، کامیونش آتش گرفت و خود در میان آن جزغاله شد.
🔻دستی که بر سینهای اصابت کرد
سیداحمد توکلی کارمند آموزش و پرورش میگفت: هنگام بمباران در داخل پارک شهر ضربه شدیدی بر سینهام وارد آمد که چیزی نمانده بود قفسه سینهام را بشکند. دیدم دست جدا شدهای از پیکر انسانی بود که معلوم نبود بقیه اندام صاحب دست کجا افتاده است.
🔻دانش آموزان شهید
دهها نفر از شهیدان دانش آموزانی بودند، که به منظور مرور درسها برای امتحانات آخر سال در پارک و اطراف آن پرسه میزدند، ولی دست جنایتکاران آنها را نابود و ناکام ساخت.
🔻به خاکسپاری شهدا
شمار شهدا به حدی بود که مردم از عهده دفن ایشان بر نمیآمدند، این بود که بستگان شهدا شخصا کندن گور عزیزان خود را به عهده میگرفتند و چون با این روش هم دفن تمامی اجساد میسر نمیگردید، ناچار با بیل مکانیکی گودال بزرگی ایجاد نموده و جنازهها را به طور دسته جمعی در آن دفن میکردند.
🔻شهدای گمنام
در میان شهدا افراد ناشناس و غریبه هم وجود داشت. از جمله دو نفر دستفروش تهرانی که مقداری ظروف پلاستیکی را به بانه آورده بودند. خوشبختانه جنازه آن دو نفر شناسائی شده و به تهران اعاده گردیدند.
🔻سرگردانی برای گمشدگان
از سرنوشت بسیاری از قربانیان بمباران خبری نبود. بستگان آنها در بیمارستان شهرهای دیگر به دنبال ایشان میگشتند، زیرا کثرت زخمی ها به حدی بود که مجال نامنویسی و تصویربرداری در آن شرایط غیر ممکن بود.
🔻کاروان شهدا
از میان زخمیهای اعزامی به شهرستانها هر روز تعداد فوت نموده و به بانه عودت داده میشدند و این کاروان مدتها در راه بود.
🔻شهیدان روستاها
هنگام بمباران تعدادی از روستائیان که برای خرید مایحتاج خویش در شهر حضور داشتند آنها نیز از عواقب وخیم بمباران بیبهره نماندند. برای بسیاری از روستاها از دو تا پانزده جنازهی شهدا عودت داده میشد. این بود که چتر ماتم و عزا بر روستاها نیز سایه افکند.
🔻مجالس ختم برای شهدا
از بیم تکرار بمباران هر روز بازماندگان شهر به صحرا و کوههای اطراف پناه میبردند و شبانگاه به خانه هایشان باز میگشتند. این بود که در سایهی هر درختی و در پناه هر صخرهای تلاوت قرآن از ضبط صوت به گوش میرسید و کسانی دیده میشدند که در سوگ عزیزان از دست رفتهشان نشسته و افرادی برای تسلیت گوئی در کنارشان قرار گرفته بودند…
بعدها هیئت اعزامی سازمان ملل درباره بمباران بانه از این شهر بازدید کرده و گزارشی ارائه دادند.