جامعهیاداشت ها

دشنام یا گفت‌وگو

دکتر ایوب صفری

 

دکتر ایوب صفری از چهره‌های صاحب نظر و دغدغه‌مند در مطلی به موضوع رواج توهین ها و اهانت ها در فضای مجازی، شبکه های اجتماعی و اهمیت و کارکرد گفتگو در جامعه پرداخته است که در ادامه می خوانید:

 

روزهای اخیر و در تلاطم جریانات سیاسی و موضوع انتخاب مدیران استانی، شاهد تقابل‌ها و موافقت‌ها و مخالفت‌هایی هستیم که گاه از دایره‌ی اعلام نظر و حتی هواداری، گذر کرده و به پرخاش، تکفیر، توهین، شتم، هتک و فحش و دشنام منتهی می‌گردد.

 

از میان بدزبانی‌های مختلف، فحش از همه نکوهیده‌تر است که البته معدودی، از تمسک به آن‌هم ابا ندارند و به نظر می‌رسد پیرو این قاعده هستند که «تا فحش است، گفتگو چرا؟» و البته بعضی هم راه‌حل هر اختلاف‌نظری را دعوا می‌دانند که حضور آن‌ها در بین طرفداران رئیس‌جمهوری که مدام می‌گوید «به‌جای دعوا بیایید تفاهم کنیم»، جای تعمق دارد.

 

اما معادل فارسی فحش، دشنام است که در اصل دژنام بوده. «دژ» به معنای بد و متضاد واژه «وش» محسوب می‌گردد که معنی نیکی می‌دهد (مثلاً در اسامی مهوش، پریوش، سیاوش). این دو واژه در بسیاری از اصطلاحات و اسامی ایرانی به‌کاررفته‌اند و دژمن (دشمن) و دژخیم، با دژنام از یک ریشه هستند. دژنام به معنی «نام بد به کسی نسبت دادن» است.

 

استیون پینکر در کتاب «پنجره‌ای به سرشت انسان»، دشنام‌گویی را بر ۵ قسم می‌داند: ۱_ زشت‌گویی (نقطه مقابل ادب). ۲_ پرخاش گری (آزار طرف مقابل). ۳_ بددهنی. ۴_دشنام تشدیدی. ۵_ تخلیه احساسات (درباره رخدادهای ناگهانی).

 

دُشنام و فحش در همه‌ی فرهنگ‌ها، توهین تلقی گردیده و مذمت می‌شود، اما جالب این است که برخی با این نگرش موافق نیستند و معتقدند که ناسزاگویی، فوایدی هم دارد. این واکنش که توسط قسمت راست مغز نشان داده می‌شود، توسط برخی روانشناسی موردتوجه و توجیه قرارگرفته است.

 

گفته می‌شود فحش دادن، مدیریت درد و تحمل آن را راحت‌تر می‌کند و باعث ترشح آدرنالین می‌شود و با تأثیراتی که روی تنفس و ضربان قلب دارد، موجب می‌شود که ماهیچه‌هایمان برای مقاومت در برابر درد، قوی‌تر شوند. به‌بیان‌دیگر، موجب واکنشی فیزیولوژیک بنام «واکنش ضد درد» می‌گردد که بر اساس آن، تحمل درد ممکن‌تر می‌شود.

 

دشنام و ناسزا از قدیم‌الایام در فرهنگ ما بوده و شاردن سیاح فرانسوی در عصر صفویه، بعد از برشمردن صفات خوب ایرانیان، از بددهنی و دشنام و الفاظ رکیکی که بر زبان آورده می‌شود، به‌عنوان ایراد ایشان یاد می‌کند.

 

صادق هدایت، نویسنده نام دار ایرانی، از طرفداران معروف دشنام و ناسزا بوده و می‌گوید: «فحش، یکی از اصول ایجاد تعادل در آدمیزاد است. اگر فحش نباشد آدم دق می‌کند! از تعداد و نوع فحش در هر زبانی می‌شود از اوضاع مردمی که در یک ناحیه زندگی می‌کنند سردرآورد و رابطه بین آن‌ها را کشف کرد. زبان فارسی اگر هیچ نداشته باشد فحش آبدار زیاد دارد. ما که بر سر این ثروت عظیم نشسته‌ایم چرا ولخرجی نکنیم؟!»

 

برخی از جامعه شناسان و متخصصان علوم رفتاری هم توصیه می‌کنند میزان تعریف‌شده و مشخصی از پرخاشگری‌ها تحمل شود. یکی از این متخصصین معتقد است نوجوانی که شیشه اتوبوس را از سر خشم و غیظ و غضب می‌شکند یا در ورزشگاه، زبان به ناسزا می‌گشاید، احتمالاً قابلیت ارتکاب یک بزه بزرگ‌تر در محیط شهری را هم دارد اما در همین اندازه تخلیه و متوقف می‌شود و بنابراین جامعه هزینه‌ای به‌مراتب کمتر پرداخته است.

 

علیرغم آنچه اشاره شد، تخلیه هیجانات در فضایی مثل ورزشگاه با هتاکی و فحاشی در یک محاوره، قابل قیاس نیست. بماند که فرهنگ هر جامعه‌ای ظرفیت خود را دارد و ازجمله، روابط فردی و جمعی مردم ما، پذیرای فحاشی و حتی بی‌احترامی نیست و به‌علاوه، آثار و تبعات فرهنگی و اجتماعی بسیاری دارد که از محاق گفتگو تا نزاع و قتل را شامل می‌شود.

 

فحاشی جدای از اینکه مطابق ماده ۶۱۹ قانون تعزیرات، جرم است، در اخلاق و شرع هم به‌شدت نفی شده است. در آیات و روایات متعددی، افراد از این کار نهی شده و برای دشنام دهندگان، وعده عذاب داده‌شده است. در فقه هم ناسزاگویی، حرام دانسته شده است. برخی چون میرزای دوم در حاشیه بر مکاسب، فحّاشی به کافر و حتی حیوانات را هم ممنوع اعلام کرده‌اند.

 

از طرفی، گفتگو را ضلع مقابل فحش و ناسزا و حتی خشونت کلامی می‌دانند و کسی که اهل تفکر و استدلال باشد را منزه از تندی و پرخاش می‌خوانند، چه رسد به فحاشی و ناسزاگویی. اساساً عصبیت و عصبانی شدن در گفتگو را باید نتیجه‌ی فقدان حجت و دلیل به شمار آورد.

 

جالب هم این است که در یک نظریه، رابطه‌ای میان گفتگو و تفکر مطرح می‌شود که برخلاف باور معمول است؛ بر این اساس و برخلاف باور عموم که گفت‌وگو را نتیجه‌ی تفکر می‌شناسد، در مطالعات فلسفی امثال جورج هربرت مید یا پژوهش‌های روان‌شناختی لئو ویگوتسکی، نشان داده‌شده، این تفکر است که حاصل گفت‌وگو است؛ یعنی کمال تفکر درنتیجه‌ی گفتگو حاصل می‌شود و اتفاقاً شیوه‌های آموزشی مباحثه‌ای، بیشترین نقش را در شکل‌گیری قدرت تفکر دارند.

 

از کارکردهای دیگر گفتگو، شناخت است و شناخت انسان‌ها از یکدیگر، حتی مانع از جنگ هم می‌شود. در حقیقت، ‌تاریخ پر است از سربازانی که همدیگر را نمی‌شناختند و به هم شلیک گرده‌اند درحالی‌که اگر همدیگر را می‌شناختند، ای‌بسا اصلاً باهم نمی‌جنگیدند.

 

بسیاری از فحش‌ها، امروزه به فضای مجازی و رانندگی‌ها مربوط می‌شود. رانندگانی که سر خود را از ماشین بیرون می‌آورند و رکیک‌ترین واژگان را به خاطر یک سبقت یا توقف، نثار راننده‌ای دیگر می‌کنند، اما همین‌ها اگر یک‌باره ببینند در خودروی مقابل، کسی است که می‌شناسند، نه‌تنها دیگر فحاشی نمی‌کنند بلکه به خاطر قصد خود، دچار شرم و دستپاچگی می‌گردند.

 

در مورد گفتگو و انواع آن، روش‌ها، فواید و نتایج، بسیار می‌توان گفت و نوشت؛ به‌خصوص که اساساً از الزامات جامعه مدنی و از شاخصه‌های توسعه در دنیای مدرن است. اگرچه، این بلیه در قامتی جدید، به زندگی بشر بازگشته است.

 

صحبت از فضای مجازی و هتاکی‌های آن است که در عموم موارد هم وقتی رسانه مجازی، گفتگو محور نبوده یا صحبت از کسانی است که نمی‌شناسیم و حضور ندارند، به‌راحتی بر زبان جاری می‌شود و نثار افراد می‌گردد. دشنام و بددهنی دقیقاً مقابل شناخت و ارتباط است که شناخت و کنار هم بودن، موجد علقه و علاقه است.

 

نظریه‌ی قابل‌اعتنایی به نام «کنش متقابل فرا اجتماعی» وجود دارد که به مقوله‌ی پیش‌گفته و نوعی از رابطه روان‌شناختی می‌پردازد که مخاطب در برخوردهای واسطه‌ای خود تجربه می‌کند. برخورد واسطه‌ای بیش از هر چیزی به رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی و رابطه ما با بازیگران و نقش‌آفرینان آن‌ها بازمی‌گردد.

 

بینندگان یا شنوندگان رسانه‌های جمعی یا پلتفرم‌های آنلاین، ولو هیچ تعامل فیزیکی یا مستقیم با بازیگران و فعالان آن‌ها نداشته باشند، لیکن آن‌ها را به‌عنوان یک دوست می‌پذیرند. بعضی، این پدیده را به‌عنوان یک تجربه توهم آمیز توصیف می‌کنند به‌خصوص درجایی که مخاطبان رسانه‌ها باشخصیت‌ها (مثلاً بازیگران، مجریان برنامه‌های گفتگو، شخصیت‌های داستانی و ایضاً تأثیرگذاران رسانه‌های اجتماعی) به‌گونه‌ای تعامل پیدا می‌کنند که گویی درگیر یک رابطه متقابل و عاطفی با آن‌ها هستند. شیفتگی به سلبریتی‌ها از همین‌جا نشاءت می‌گیرد.

 

چون موضوع بحث، رسانه‌های مجازی است، این حوزه را بیشتر موردتوجه قرار می‌دهیم و اینکه در این فضا، نه‌فقط شخصیت‌ها و برندها که تمام کسانی که مرتباً می‌بینیم، بخشی از دایره‌ی نزدیکان ما می‌شوند و خیلی راحت‌تر، ایشان را به‌عنوان دوستان خود، تلقی می‌کنیم. اساساً تعامل فرا اجتماعی، حتی قائل به ایجاد هویت در کاربر رسانه، در طی تعاملات است.

 

در تعاملات مجازی و به‌خصوص درجایی که اطلاعات مثبت، پست‌های همگرایانه و گفتگوهای دوستانه را تجربه می‌کنیم، روابط و ذهنیت مثبت و تعلق آور ما را شکل دهد. مثال نقض هم در مواردی است که عکس این را از فعال مجازی ببینیم و احساس تعرض و خصوصاً توهین به ارزش‌های خود را دریافت کنیم که شدت ناراحتی و حتی کینه گرفتن، بیشتر از حالات دیگر هم خواهد بود.

 

نکته اینجاست که روابط فرا اجتماعی در رسانه‌های مجازی، به دلیل کنترل کاربر بر آنچه از او عرضه می‌شود و به‌طورکلی، ارائه‌های اسلایسی و خودافشایی‌ها، بیشتر هم تقویت می‌شود. ضمناً کاربران رسانه، معمولاً وفادار هستند و لذا ظاهر، حرکات، کلمات، صدا و رفتارِ نقش‌آفرینان در رسانه‌ی محبوب خود را دقیقاً مانند دوستان خود، مشاهده و تفسیر می‌کنند.

 

و سخن پایانی، ما جملگی تأثیر قابل‌توجهی از شخصیت‌ها و ارائه‌های رسانه‌ای می‌پذیریم که می‌تواند مثبت یا منفی باشد و حتی همراهی با رسانه تا آنجا پیش می‌رود که بر عاداتمان هم تأثیر می‌گذارد؛ حال، چه خوب است که این‌همه اثرپذیری، روندی مثبت را دنبال کند و در مسیر همگرایی برای ساخت جامعه‌ای بهتر و مشتمل برکنش‌هایی باشد که منجر به خیر عمومی گردد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا